زينب جونمزينب جونم، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

شيطونكهاي خونه ي ما◕ ‿ ◕

تولد تولد تولدت مبارک

  تولد تولد تولدت مبارک           الهی هزار ساله بشی دختر قشنگم                                       زینب جونم ,قندعسلِ مامان تولد 5 سالگیت مبارک                                         ...
18 فروردين 1393

برف بازي

امسال بعد از چند سال اصفهان برف اومد ما كه حسابي ذوق زده شديم از صبح همش پشت پنجره بوديم و برفو تماشا مي كرديم ولي همسري نميذاشت ما بريم بازي كنيم و ما هم حسرت مي خورديم فردا صبح كه ز خواب بيدار شديم كه حسامو راهي مدرسه كنيم مامانم اس داد كه مدرسه ها تعطيله همسري هم كه رفته بود سر كار منم چشمشو دور ديدم بچه ها را بردم بيرون و كلي بازي كرديم ولي همش استرس داشتم كه سرما نخورند اونوقت نمي دونستم جواب باباشونا چي بدم ولي حيف بود اگه نميرفتيم خيلي خوش گذشت    اينم عكسها          قربونت برم با اون ادم برفي درست كردنت             ...
30 دی 1392

سفر كيش

سلام عشقاي مامان ببخشيد كه دوباره دير اومدم ولي به خدا من تقصير نداشتم نتم قطع بود بابايي كه يه دو هفته اي مرخصي گرفته بود يهو روز دوم مرخصيش گفت كاراتون را بكنيد بعد از ظهر ميخوايم بريم كيش منم كه عاشق مسافرت از خوشحالي توي پوست خودم نمي گنجيدم وقتي هم به شما گفتم كلي ذوقيديد اخه دفعه ي اولي بود كه مي رفتيم كيش حالا همسري مهربانم همه ي كارها را رديف كرده بود بعد به ما گفت كه ما را سورپرايز كنه عاشقتمممممممممممممم همسر گلم ما در تاريخ 3/10/92 رفتيم خيلي هم بهمون خوش گذشت به خصوص به شماولي موقعي كه ميرفتيم بازار كلي نق مي زديدكه ديگه ما را كلافه مي كرديد فقط مي خواستيد بازي كنيد حسابي هم توي دريا بازي كرديد من فكرشو نميكردم اينقدر...
30 دی 1392

حسودي

سلام به دختر گلم زينب جونم يه چند وقتيه اخلاقت خيلي بد شده و خيلي مامانو حرص ميدي يه اخلاق بدت كه خيلي من بدم مياد حسودي كردنته واي !!!!!!!!!!!!!! هر بچه اي را كه ميبيني حسودي ميكني و ميخواي يه بلايي سرش بياري هر جشن تولدي كه دعوت ميشيم من بايد براي زينب خانمم كادو بخرم وگرنه تولدا به دهن همه زهر مار ميكنه يه نمونش اينكه براي تولد پريا يادم رفت كادو بخرم اصن كلا باپريا كه مشكل داره توي تولد كه كلا باد بود با همه. موقع باز كردن كادوها كه شد چشمتون روز بد نبينه داشت منفجر ميشد زينب    پريا       من          اره خلاصه هر كادويي كه باز مي كردند...
21 آذر 1392

براي همسر عزيزم

سهم من از زندگي دستان پر مهر تو شد مي ستايم من تو را تا اخر عمر همسرم در ميان اوج تنهايي تو با من مانده اي تا تو باشي من چه غم دارم ز دنيا همسرم كاش ميشد تا تمام عمر همراهم شوي تا نگردم گم به راه زندگاني همسرم در شب تار و غمين قلب من تو امدي تا شدي تنها ستاره در شب من همسرم اسمان ابي چشمان تو مال من است تا زنم پر در ميان اسمانت همسرم زندگي از مهر و لبخند تو پر شور و شر است عاشقم بر ان كلام مهربانت همسرم چشمه پاك و زلال مهر تو جاري بود تشنه ام هر دم به رود مهرباني همسرم اسمان تار قلبم را تو روشن كرده اي پس بمان در قلب بيتاب نگاهم همسرم تقديم به همسر مهربانم كه هميشه و در هر شرايطي همراهمه با تمام وجودم د...
15 آبان 1392

يه خبر مهم .............

حسام جونم بهت تبريك ميگم عزيز دلم بالاخره راي اوردي و عضو شوراي دانش اموزي شدي خيلي برات خوشحالم ماماني وقتي ميبينم ميخندي و خوشحالي انگار دنيا را بهم ميدن پسرم ايشالا هميشه توي زندگيت پيروز و موفق باشي دوست دارمممممممممممممم ...
15 آبان 1392

بعد از دو ماه تاخير

سلام گلاي مامان اميدوارم مامانو ببخشيد واسه ي تاخير زيادي كه داشتم ميدونيد ادما بعضي وقتا حوصله هيچي حتي حوصله خودشونم ندارند منم اين چند وقت توي همين شرايط بودم ولي با وجود شما دو تا گلم مگه ميتونم حوصله نداشته باشم الانم كه دارم مينويسم حسام مدرسس و زينبم خوابه اگه بيدار بود هي قر ميزد و ميگفت چقد ميري تو اينترنت یه خبر درباره ی گل پســــــــرم.... کاندید شده واسه مدرسه شون...الهی مامان فدات بشه ... اینم عکس تبلیغاتی که دیروز با بابایی رفتی چاپ کردی و امروز  بردی که بزنی به دیوار های مدرسه تون....ایشالا که بیشترین رای رو بیاری عزیزدلم..همیشه باعث افتخار مامان و بابایی     ...
30 مهر 1392

گردش در طبيعت

سلام به شيطونكاي خودم اينجا كه توي عكسا ميبينيد اسمش هست ماركده نزديكاي چادگان خيلي جاي با صفايي بودما عيد فطر به اتفاق ماماني و بابا حسين و داييها به اونجا رفتيم خيلي بهتون خوش گذشت به خصوص به حسام كه ديگه دلش نمي خاست از اب بياد بيرون و حسابي اب تني كرد   دوستون دارم عشقاي مامان           اينجا هم زينب داره با پريا بازي ميكنه البته بازي كه چه عرض كنم چون خيلي رابطه خوبي بينشون برقرار نيست ...
30 مهر 1392

اب اب اب بازی

سلااااااااااام به ووروجكهاي شيطونم ديروز كه حوصلمون سر رفته بود بابا گفت بريم پارك بادي ولي تا كه رفتيم بسته بود شما خيلي ناراحت شديد تو راه كه داشتيم مي رفتيم شما پارك ابيو ديديد و از اونجايي كه شما عاشق اب بازي هستيد رفتيداب بازي وحسابي اب بازي كرديد بعد كه اومديد بيرون حسابي مي لرزيديد قربون دو تاييتون برم كه مثل موش اب كشيده شديد       ...
15 مرداد 1392